- تبه داشتن
- باطل کردن
معنی تبه داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باطل داشتن، ضایع فاسد کردن
تب گرفتن
سر پیچی کردن روی تافتن تن ابا کردن امتناع ورزیدن
ربط داشتن چیزی به کسی مربوط به او بودن آن تعلق داشتن وی بدان: . (تبریزی الاصل بود و ربطی باهل صفاهان نداشت) (عالم آرا 1654)، حق مداخله داشتن در آن. یا ربط داشتن چیزی به چیزی قابل مقایسه نبودن آن با این بسیار برتر بودن آن از این (پارچه ای که امروز خریدیم ربطی به پارچه دیروز ندارد)
حقیر شمردن، خوار شمردن خفیف شمردن خوار شمردن
در چله خانه معتکف شدن مدت چهل روز مدت چهل روز بعبادت و ریاضت پرداختن، در روز چهلم مرگ عزیزی مراسم خاصی برپا کردن
مطلع بودن
رطوبتی بودن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
طاقت داشتن تحمل داشتن، در رنج بودن درد داشتن، یا تاب داشتن چشم کسی. کمی حول (کجی) در چشم او بودن
نو کردن جدید کردن اجرا کردن، از نو بکاربردناحیا کردن، از نو بکار بردن، خوش داشتن، خوشروی بودن خندان بودن شادمان بودن (چهره)
مانده داشتن باز مانده داشتن باقی داشتن (مصلبی داستانی)
اطلاع داشتن، مطلع بودن
کنایه از خوشایند بودن، مزه دادن
چیره و پیروز بودن، کنایه از بیشتر بودن
غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن
پیچیدگی داشتن، دارای پیچ و خم بودن
طاقت داشتن، بردباری داشتن
طاقت داشتن، بردباری داشتن
شکیبا بودن تحمل گردن
افزون بودن، برتر بودن، چیره بودن بسیار بودن بیش بودن، چیره بودن پیروز بودن
زیان داشتن ضرر بردن
گناه داشتن: اگر چه نداری گنه نزد شاه چنان باش پیشش که مرد گناه
زمینه داشتن پروهان داشتن محمل داشتن دلیل داشتن (غالبا بایای نکره ظید) : (پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد)
تباه کردن نابود کردن
Hold, Keep, Retain, Withhold
alcançar o cume
segurar, manter, reter